loading...

ویرگول

،

بازدید : 188
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 22:22

امروز هوا بهتر شده بود با ش رفتیم تو حیاط خوابگاه و من عمیقا دلم برات تنگ شد چون اولین باریه که از دوسال پیش، از وقتی اومدم تو خوابگاه، تو حیاط راه میرمو تو نیستی، این مدت هوا سرد بود اصلا تو حیاط نمی‌رفتم اما امشب که رفتم یه حال و هوای عجیبی بود و دلم سخت گرفت دلم سخت دلتنگت شد دلم سخت خواستت اما نه اینکه باشی دلم فقط اون گذشته رو خواست... همیشه با توکه حرف میزدم تو همین حیاط راه میرفتم گوشه به گوشه شو از برم گوشه به گوشه ش ردپایی از من و صدای تو هست و خنده‌هامون اخ از خنده‌هامون که هنوزم میشه لای انبوه برگای سوزنی صداشو شنید و اخ از گریه م که فقط تو صداشو شنیدی...

گفتی میخوام از این به بعد مثل تو باشم...
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 5
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 42
  • بازدید ماه : 113
  • بازدید سال : 872
  • بازدید کلی : 2681
  • کدهای اختصاصی